نماینده سقز و بانه پس از اعلام برنده شدنش در انتخابات اسفند پارسال، بارها مرتکب اشتباه محاسباتی شده است؛ تلاشهای او برای ابقاء «اسماعیل زارعیکوشا» قابل درک است اما به جایی نمیرسد؛ «محسن بیگلری» خیال حوصله بحر میپزد هیهات!
دیروز صفرای غضب، پروای ادب از «اسماعیل زارعیکوشا» ستانده و کلماتی بیوقار بر شاخ زبانش نشانده است؛ ذهن آشفتهی طفلک بر زبان خفتهاش شلاق زده و با ادبیاتی سخیف، در پردهدری درهای تازه گشوده و مرز وقاحت را فرسنگها جابجا کرده است.
آموزش و پرورش کردستان انگار عزم کرده انتقام نقدهای این درویش یک قبا از عملکرد خسارتآفرین استاندار بیکفایت را یکتنه بگیرد؛ اگر این «کسر حقوق» زخمهای روحی «اسماعیل زارعیکوشا» را التیام میبخشد، نوش جانتان!
قانونشکنی نتیجه قابل انتظار پرتاب شدن پشت میز مسئولیت دولتی با رویکرد قبیلهای است؛ باید از استاندار کردستان پرسید مگر راهروهای استانداری گذر لوطی صالح است که هر دست و رو نشستهای پایش به آنجا باز شود؟
فرماندار سنندج در پاسخ به پیگیری تخلفی در شهرستان، اتهامی قابل پیگرد به این قلم وارد کرد؛ او شاید نداند که اساس روزنامهنگاری پرسش است اما میداند وارد کردن اتهام به افراد، سند محکمهپسند میخواهد؛ نمیخواهد؟
اظهارات امروز استاندار کردستان در پاسخ به این قلم، منطبق بر واقعیت نبود؛ در شرایطی که تیم ناکارآمد اقتصادی او باور آورده، زارعیکوشا به تعبیر فردوسی بیش از همیشه به «سخن گفتن خوب و آوای نرم» نیاز دارد.
در پی انتشار مطلبی با عنوان «جلسه طرح گردشگری صلواتآباد سنندج؛ توقع استاندار از مدیران برآورده نشد، عذر خبرنگاران را خواستند!»، استانداری کردستان جوابیهای صادر کرد که وفق قانون مطبوعات عیناً درج میگردد.
پایگاه اطلاعرسانی استانداری کردستان بدون ارائه سند، برای یکی از بر سفره نشستگان انقلاب حکم محبوبیت در استان و کشور صادر کرده است! مرور یکی از نامههای این فرد به روشنگری درباره او کمک خواهد کرد.
ماوقع جلسه پیرامون یکی از پروژههای سرمایهگذاری، نمونهای از وضع مدیریتی اسفبار حاکم بر کردستان بود؛ وجه تأسفبارتر موضوع آنکه، استاندار بخشی از راه برون رفت را بیرون راندن خبرنگار از جلسه دانست!
ماهها در برابر ارادهای که ستاندن حق نان و سایبان این قلم را در دستور کار داشت ایستادم؛ اما باید پذیرفت، گاهی بودن و ماندن نشان شجاعت نیست؛ برای بازگرداندن سنگها به جایی که آمده راهی نو باید گزید!
حمله به حق نان و سایبان این قلم، حکایتی به درازای نزدیک به دو دهه قلمزدن است؛ آخرین بارش که امروز بود به جای ترشرویی، طبع را با مرور روایتی شیرین کردم؛ اما یادآوری چند نکته هم اجتنابناپذیر مینماید.