دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید
عید در لغت به معنی بازگشت و نوروز هم، زمان بازگشت روح و جان به تن مرده طبیعت و روز سرزندگی و طراوت است و پیدایش روزگار نو؛ روزگاری که شرط تولدش تحمل خزان و سرمای زمستان و زدوده شدن کهنگی و تکرار از سیمای آن است.
بهار، سرآغاز رویش زیبایی، نو شدن و جوانی، تداعی‌گر سخاوت آسمان، فصل تکاپو و حرکت و صفا و جلای جسم و جان است.
 
نوروز شروع اعتدال بهاری است یعنی لحظه‌ای است که خورشید در ابتدای برج حمل با عبور ظاهری از استوای زمین به شمال آسمان میل می‌کند و طول شب و روز برابر می‌شود؛ به قول «بدر چاچی»، شاعر قرن هشتم ولایت چاچ تاشکند، در این روز کافور خشک و مشک تر برابر می‌شوند.
 
آهوی آتشین روی چون در برّه درافتد
کافور خشک گردد با مشک تر برابر
 
آهوی آتشین روی کنایه از خورشید، برّه همان برج حمل، کافور خشک کنایه از روز و مشک تر کنایه از شب است و این همان بامداد مورد نظر شیخ اجل است که لیل و نهارش تفاوتی با هم ندارند و تماشای بهار و دامن صحرایش خوش و باصفا و فرح‌بخش است.
 
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
 
آرامش و گشایش و انبساط خاطر حاصل از تماشای بهار از اثر حیات و جنبش دوباره یافتن طبیعت، پایان سرما و افسردگی و رسیدن مژده حیات و طلیعه نجات است؛ نو شدن است و توصیه به نو شدن دارد و با ادراک رمز این نو شدن است که می‌توان درس رهایی از حلقه تکرار فصل گرفت و گرنه بهار خود به تنهایی یک فصل تکراری است و آدمی تنها با به فعلیت درآوردن استعداد نوبینی و نوگرایی می‌تواند تازه‌بین و تازه‌باش بوده و در بی‌خبری از نو شدن نماند.
 
هر زمان نو می‌شود دنیا و ما
بی‌خبر از نو شدن اندر بقا
 
با هر نفسی دنیایی نو برای آدمی رقم می‌خورد، استمرار و پیوستگی ظاهری این دم و بازدم‌ها به مانند پیوستگی قطرات آب در یک جوی که کالبدی واحد به خود گرفته‌اند سبب شده است که انفکاک لحظه‌ها در جسد و پیکر زندگی آدمی به چشم ظاهر نیاید و بی‌خبری از نو نو رسیدن لحظه‌ها را سبب شود.
 
عمر همچون جوی نو نو می‌رسد
مستمری می‌نماید در جسد
 
نوروز فرصت بیدار شدن و نوخاستن و تغییر و تجدید و نوآوری است، فرصت پاک کردن زنگار علت‌های درونی و زدودن کهنگی‌ها جهت کاستن از سایش روان است، فرصت تازه کردن دوباره ایمان است چرا که نشانی از روز قیامت در نوروز هویدا است.
 
بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست
بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست
 
چه روز است چه روز است چنین روز قیامت
مگر نامه اعمال ز آفاق پریده‌ست
 
قول مولای روم را بپذیریم و بیاییم در این ایام گشایش و آغاز طراوت و تحول از اثر زنده شدن دوباره زمین و تأثیرگذاری آن در فطرت آدمیان مروری دوباره بر درس توحید و رستاخیز و بازگشت به سوی پروردگار داشته باشیم؛ از درگاه خالق هستی، تعالی و رشد فضایل اخلاقی و انسانی را طلب کنیم و از آفریدگارمان بخواهیم قلب و نظر و احوال ما را به احسن‌الحال بگرداند و توفیق تطهیر وجود از حرص و آز و نفرت و پلیدی و میل به آزار مخلوقات خود را به ما عطا فرماید. افتح یا مفتح الابواب.
 
هم‌نوا با ملک‌الشعرای بهار دفتر این نوروز را هم ببندیم.
 
بیا تا جهان را بهم بر زنیم
بدین خار و خس آتش اندر زنیم
 
بجز شک نیافزود این درس و بحث
همان به که آتش به دفتر زنیم
 
زمان و مکان را قلم درکشیم
قلم بر سر چرخ و اختر زنیم
 
از این ظلمت بیکران بگذریم
در انوار بی‌انتها پر زنیم
 
چو بادام از این پوست‌های زمخت
برآییم و خود را به شکّر زنیم
 
از این طرز بیهوده یکسو کشیم
به آیین نو نقش دیگر کشیم
 
قدم بر بساط مجدد نهیم
قلم بر رسوم مقرر زنیم
 
در سال پیش رو نیک‌اندیشی و نواندیشی و انبساط خاطر پایدار، رفیق راهتان باد.
 
فرید کریمی
 
کد مطلب : 645
https://pezhvakkurdestan.ir/vdcicwaq2t1a5.bct.html
نام شما
آدرس ايميل شما

نظرات شما
۱
نظر
منتشر شده : ۱
در صف انتظار : ۰
غیر قابل انتشار : ۰
 
حمیدرضا جوادیان
🔹 مزگێنی دا بە سروە بای بەهاری
🔹 وا هاتەوە نەورۆزی کوردەواری

برای ئەزیزم کاکه فەرید
بە بۆنەی هاتنی جێژنی سەری ساڵ، پڕ بە دڵ پیرۆزباییتان لێ دەکەین و ئاواتی هاتنی ڕۆژانێکی پڕ لە دڵخۆشی و بەختەوەری بۆ خۆتان و بنەماڵەی ئازیزتان دەخوازین و  هیوادارین ئەم نەورۆزە ببێتە هەوێنی ئاشتی و دەستپێکی ژیانێکی ئازاد و سەربەستیی گەلی کورد و ئەوەی حەز و ئاواتتانە بێتە دی،  هیوادارین بڵێسەی ئاگری نەورۆز چاوی دوژمنان کوێر بکات،